فیک جیمین [ اشنایی عجیب ] p10
*از زبان سومین*
امروز وقتی بعد از ظهر برای کار رفتم گل فروشی دیدم اقای پارک خیلی عصبی نشسته پشت میزش و یونا هم خیلی ناراحت ایستاده بود.. حقیقتش خیلی از چهره اقای پارک ترسیدم انگار اتفاق بدی افتاده بود!!
سومین: اا..اقای پارک، چیزی شده؟
اقای پارک: متاسفانه اتفاق خیلی بدی افتاده
سومین: چه اتفاقی؟
اقای پارک: باید هرچه زودتر تمام کارکنان رو اخراج کنیم.. همین امروز!!
این رو که فهمیدم خیلی ناراحت شدم.. در حدی که بزور میتونستم گریه ام رو کنترل کنم
سومین: ی..یعنی چی؟ همه ی ما.. اخراج شدیم؟!
اقای پارک: متاسفانه..
یهو چشمام پر از اشک شد، یونا متوجه شد و اومد به اقای پارک گفت
یونا: اونوقت میتونم دلیلشو بپرسم؟ برای چی؟؟
اقای پارک: چون که کارکنان این گل فروشی سطح پایینی دارن.. یعنی ضعیفن!! کلی کارگر دیگه برای استخدام اومدن که خیلی سطح بالاتری دارن
یونا: الان شما دارین میگین که سطح ماها پایینه؟!! خیلی ببخشید ولی این دلیل منطقی ای نیست
اقای پارک از سرجاش بلند شد و گفت
اقای پارک: شماها برای کارکردن توی این گل فروشی ضعیفین!! اونقدر که باید خوب باشین خوب نیستین!! یعنی هیچکدوم از کارکنان خوب نیستن
یونا: خب چرا استخدام شدن؟ چرا استخدام شدن که الان باید بخاطر همچین چیزی اخراج بشن؟؟؟
اقای پارک: هرچیزی رو نمیشه توی نگاه اول فهمید.. اولین باره دارم این کارو میکنم دیگه هیچ سوالی نپرس من خودمم ناراحتم.. قلبم از سنگ ساخته نشده
یونا خیلی عصبی بود منم حالم بد بود.. یه بغض عجیبی گلوم رو گرفته بود، یونا گفت
یونا: پس ما میریم تا ببینیم کارکنان سطح بالاتون چقدر باعث پیشرفت اینجا میشن!!
و دستم رو گرفت و رفتیم بیرون از گل فروشی
بغضم ترکید و فقط اروم اروم گریه میکردم
یونا بغلم کرد و گفت
یونا: خودتو ناراحت نکن لیاقت مارو نداشت
سومین: یونا.. هق.. این چیزا اصلا برام مهم نیست.. هق.. فقط اون کار خیلی برام مهم بود من واقعا به اون کار نیاز داشتم.. هق..
یونا: نگران نباش یه کار دیگه پیدا میکنیم.. هوفف اعصابم خورد شد
سومین: ولش کن اصلا.. دیگه داره شب میشه من میرم خونه، یکمم سعی کنم اروم شم..
یونا: باشه برو.. منم میرم خونه
و بعدشم رفتم.. افتضاح اعصابمو خورد کرده بود، بیشتر از این ناراحت شدم که گفت کارکنان من سطح پایینن.. اخه گل فروشی شغل سطح بالایی هم نیست.. همینجوری داشتم توی راه با خودم حرف میزدم که یهو.............
ادامه در پارت بعد
امروز وقتی بعد از ظهر برای کار رفتم گل فروشی دیدم اقای پارک خیلی عصبی نشسته پشت میزش و یونا هم خیلی ناراحت ایستاده بود.. حقیقتش خیلی از چهره اقای پارک ترسیدم انگار اتفاق بدی افتاده بود!!
سومین: اا..اقای پارک، چیزی شده؟
اقای پارک: متاسفانه اتفاق خیلی بدی افتاده
سومین: چه اتفاقی؟
اقای پارک: باید هرچه زودتر تمام کارکنان رو اخراج کنیم.. همین امروز!!
این رو که فهمیدم خیلی ناراحت شدم.. در حدی که بزور میتونستم گریه ام رو کنترل کنم
سومین: ی..یعنی چی؟ همه ی ما.. اخراج شدیم؟!
اقای پارک: متاسفانه..
یهو چشمام پر از اشک شد، یونا متوجه شد و اومد به اقای پارک گفت
یونا: اونوقت میتونم دلیلشو بپرسم؟ برای چی؟؟
اقای پارک: چون که کارکنان این گل فروشی سطح پایینی دارن.. یعنی ضعیفن!! کلی کارگر دیگه برای استخدام اومدن که خیلی سطح بالاتری دارن
یونا: الان شما دارین میگین که سطح ماها پایینه؟!! خیلی ببخشید ولی این دلیل منطقی ای نیست
اقای پارک از سرجاش بلند شد و گفت
اقای پارک: شماها برای کارکردن توی این گل فروشی ضعیفین!! اونقدر که باید خوب باشین خوب نیستین!! یعنی هیچکدوم از کارکنان خوب نیستن
یونا: خب چرا استخدام شدن؟ چرا استخدام شدن که الان باید بخاطر همچین چیزی اخراج بشن؟؟؟
اقای پارک: هرچیزی رو نمیشه توی نگاه اول فهمید.. اولین باره دارم این کارو میکنم دیگه هیچ سوالی نپرس من خودمم ناراحتم.. قلبم از سنگ ساخته نشده
یونا خیلی عصبی بود منم حالم بد بود.. یه بغض عجیبی گلوم رو گرفته بود، یونا گفت
یونا: پس ما میریم تا ببینیم کارکنان سطح بالاتون چقدر باعث پیشرفت اینجا میشن!!
و دستم رو گرفت و رفتیم بیرون از گل فروشی
بغضم ترکید و فقط اروم اروم گریه میکردم
یونا بغلم کرد و گفت
یونا: خودتو ناراحت نکن لیاقت مارو نداشت
سومین: یونا.. هق.. این چیزا اصلا برام مهم نیست.. هق.. فقط اون کار خیلی برام مهم بود من واقعا به اون کار نیاز داشتم.. هق..
یونا: نگران نباش یه کار دیگه پیدا میکنیم.. هوفف اعصابم خورد شد
سومین: ولش کن اصلا.. دیگه داره شب میشه من میرم خونه، یکمم سعی کنم اروم شم..
یونا: باشه برو.. منم میرم خونه
و بعدشم رفتم.. افتضاح اعصابمو خورد کرده بود، بیشتر از این ناراحت شدم که گفت کارکنان من سطح پایینن.. اخه گل فروشی شغل سطح بالایی هم نیست.. همینجوری داشتم توی راه با خودم حرف میزدم که یهو.............
ادامه در پارت بعد
۲.۹k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.